حرف آخر

 


فکر می کنی الکلی ام


که تا اذیتم میکنی


زود می پرم


همین پرنده ی مهاجری


که این روزها


بخاطر تو


در خودش مست میکند


می خواهم بعد از این


به اندازه ی آسمانی که می شوی


در تو بپرم


گیرم که تف این زند گی


سر بالا نمی رود


کوکتل مولو-تف بخورد به این فواره


گربه ای که در چنگ هایش


ملق می زند


می دانی

 

عشق را هم اگر به کاغذ تبدیل کنی


موشک می شود


اینکه حالا باید سر به زیر بشوم


تا تو زیر هر چه می زنی 


تیر بخورم


روی دیوار اتاقت خشکم بزند


حرفی نیست عزیزم


حرف آخر را کسی می زند


که از خودش پریده است...

 



[ پنجشنبه 08 آبان 1399 ] [ 12:43 ] [ فاطمه وامیر ]

مطالب مرتبط